سؤال از منشأ انسان، تحول او، هدف از آفرینش، عهد و مسؤولیت او، ریشه در اندیشه های انسان شناختی دارد که از بدو خلقت انسان و در ادیان مختلف مورد بحث است.
اسلام نیز به مسایل دقیق انسان شناختی توجه دارد.
من چرا بی خبر از خویشتنــم مــن کیم تا که بگویم که منم
من بدین جا ز چه رو آمده ام کیست که تا کو بنماید وطنم
آخرالأمر کجا خواهــم شـــد چیست مرگِ من و قبر و کفنم
گاه بینم که در این دار وجود با همــه هــمدم و هــم سخنم
گــاه انــسانم و گــه حیـوانم گاه افراشته و گــه اهــرمـــنم
انسان که میان دو بی نهایت است، از یک سو آن چنان می تواند پرواز کند که از ملک برتر شود و پا به عرش گذارد؛
طیران مرغ دیدی تو زپای بند شهوت بدرآی تا ببینی طیران آدمیّت
و از سوی دیگر آن چنان سقوط نماید که حتی شایسته نام حیوان نباشد.
انسان کیست؟ چیست؟ جایگاه او در نظام خلقت کجاست؟ مقصد و منتهایش چیست؟ فلسفه ی آفرینش او چه می باشد؟ کمال او در چیست؟ … و هزاران سؤال دیگر که آدمیان را به خود مشغول می دارد. آنان که در پی رسیدن به ره منزل سعادت می باشند و بودن را تصادفی و بدون معنا نمی دانند، همواره در پی دریافت پاسخ به سر می برند.
شناخت انسان؛ یعنی شناخت استعدادها و توانایی های او، شناخت غایت و کمال او و شناخت راه سعادت او.
انسان در لغت، از ماده اُنس به معنای قرب و ظهور است و انسان را انسان نامیده اند؛ زیرا قوام و دوامی برای او نیست؛ مگر در انس و نزدیکی بعضی با بعض دیگر.
این واژه 65 بار در قرآن مجید به کار رفته است، که مراد از آن جسد و صورت ظاهری نمی باشد، آن چنانکه در بشر مراد است، بلکه باطن و نهاد و استعداد و انسانیّت و عواطف او در نظر است.
انسان شناسی، عهده دار تحلیل و بررسی واقعیتی به نام انسان است. از آن جا که انسان موجودی بسیار پیچیده و دارای ابعاد وجودی متنوع می باشد، هر شاخه از معرفت که به گونه ای به شناخت بعد و جنبه ای از انسان بپردازد، در واقع به شناخت انسان پرداخته است و شایسته عنوان انسان شناسی است.