فعل existo و existee در زبان لاتینی به معنای خروج از ظاهر شدن و بر آمدن است. این اصطلاح با بودن و هستی نیز متعارف است ولی در اصطلاح فلسفه های اگزیستانس این اصطلاح به موجودات آگاه از واقعیت خاص گفته می شود؛ به عبارت دیگر، اگزیستانس به نحوه خاص هستی انسان اطلاق می شود و اگر گاهی از اگزیستانسیالیسم به اصالت وجود تعبیر می شود ربطی با نظریه اصالت وجود ملاصدرا که در باب مطلق وجود است ندارد.
در این فلسفه ها باید به ریشه لفظ Existence که مشتق از Existee لاتینی است توجه داشت این لفظ مرکب از دو جزء: ex (از بیرون) و sistee (قیام ایستادن) و معنای آن در لاتین ظهور و بروز و تجلی است و از اینجا مناسبت اصطلاح «قیام یا تقرر ظهوری» برای این اصطلاح معلوم می گردد.
در اگزیستانسیالیسم که گفته می شود قیام ظهوری و یا گاهی وجود تعالی یافته، مراد وجودی است که مرتب می خواهد گذر داشته باشد و شئ جدیدی شود که این وجود تنها بر وجود انسانی منطبق می شود؛ پس در فلسفه های اگزیستانس، وجود داشتن به معنای تعالی دائمی یعنی گذر از وضع موجود می باشد؛ از این رو وجود داشتن مستلزم صیرورت می باشد.
وقتی در فلسفه اگزیستانسیالیسم، وجود به معنای تعالی دائمی و گذر از وضع موجود گرفته می شود و آن را با صیرورت مترادف می دانند با معنای لغوی آن نیز پیوند دارد؛ چون گفتیم که معنای لغوی آن ظاهر شدن و برآمدن است؛ پس اگزیستانس موجودی است که مرتباً نو می شود و به صورت دیگری ظاهر می گردد؛ به همین خاطر اگزیستانسیالیست ها مخصوصاً سارتر می گوید وجود انسان بر ماهیتش مقدم است؛ زیرا بین وجود داشتن و انتخاب کردن برای انسان فرقی نیست؛ یعنی وجودش وجود انتخابگر است، Existance یعنی نحوه خاص وجودی انسان که یک موجود آزاد گزینش گر و آگاه است.
پس ماهیت انسان در اثر انتخاب آزاد و آگاه خود او تحقق می یابد، اما موجودات دیگر از حیوانات، نباتات و جمادات ماهیتشان بر وجودشان مقدم است. از این رو قابل پیش بینی هستند، قبل از موجود شدنشان می دانیم که ماهیتشان چیست قبل از اینکه مثلاً گوساله ای به دنیا بیاید می دانیم که موجودی که قرار است پا به عرصه بگذارد چه ماهیتی است.
اگر اگزیستانسیالیست قائل به خدا باشد می گوید خدا ماهیت آن را معین کرده است و گرنه طبیعت سرنوشت آن را معین می کند، ولی سرنوشت و ماهیت انسان را هیچ کس تعیین نمی کند و او یک موجود آزاد و آگاه است، تازه اگر بخواهد به صرافت طبع عمل کند که دیگر اصلاً قابل پیش بینی نخواهد بود؛ چون صرافت طبع هر شخصی با دیگران فرق دارد، آنقدر با هم متفاوتند که نمی توان نوع واحدی را برای انسان ها در نظر گرفت. پس این جمله سارتر که «وجود بر ماهیت متقدم است» ناظر بر مطلق موجودات و ماهیات نیست، بلکه منظور او وجود انتخابگر انسان است که بر چیستی او مقدم است.
با توجه به تأکید فلسفه های اگزیستانس بر وجود انسان، ریشه تاریخی این فلسفه را به سقراط یا آگوستین نسبت می دهند.